۲۵ اردیبهشت ۱۳۸۸

چند روز پيش در مراسمی در مقر سازمان ملل در نيويورک به مناسبت هزارو صد و پنجاهمين سال تولد رودکی، دبير کل اين سازمان، در سخنانی رودکی را "سلطان شاعران" خواند. بی ترديد شايد رودکی در کنار نظامی و عطار، از معدود شاعرانی است که در روزگار ما کمتر به آنها توجه شده و کمتر قدر ديده است. استادی که نمی توان تأثير اشعارش را در زنده کردن زبان فارسی منکر شد. هر چند فردوسی بزرگ، پدر اين زبان است و هر آن کس که به اين زبان سخن می گويد، رهين منت اوست، اما نبايد تلاش پيشگامانی مانند رودکی، اين شاعر مادرزاد نابينا، را ناديده گرفت. به ويژه که او شايد نخستين کسی است که موسيقی را به اين زبان فارسی راه داد و خنياگری و چنگ نوازی را با آن زبان آن هنگام ضعيف و در حال دست و پا زدن برای بقا در هم آميخت. نخستين توصيف منظوم بهار – که در فرهنگ ايرانی جايگاهی والا دارد- از آن اوست و نخستين وصف شراب- معروف به خمريه- را او سرود. مفاهيم کليدی چون ناپايداری دنيا و حسرت جوانی و توصيه به دانش آموزی اولين بار توسط او به اين زبان راه يافت. اما شايد مشهورترين شعری که امروز از او در يادهاست، همان "بوی جوی موليان" است که ياد آوری آن تا ابد دردهای درونی هر انسان از شهر و ديار خود جدا افتاده ای را زنده می کند. و چه قدر جای تأسف است که اين خبر جالب در رسانه های ديداری و نوشتاری ما ارزشمند تلقی نشد و دقيقه ای از وقت رسانه ای را که با ده ها شبکه ملی و محلی به پخش برنامه های بی ارزش و خجالت آور مشغول است، پر نکرد!
بوی جوی موليان آيد همی/ ياد يار مهربان آيد همی
ريگ آموی و درشتی راه او / زير پايم پرنيان آيد همی
آب جيحون از نشاط روی دوست / خنگ ما را تا ميان آيد همی
ای بخارا، شاد باش و دير زی / مير زی تو شادمان آيد همی
مير ماه است و بخارا آسمان / ماه سوی آسمان آيد همی
مير سرو است و بخارا بوستان / سرو سوی بوستان آيد همی
آفرين و مدح سود آيد همی/ گر به گنج اندر زيان آيد همی