۲۳ تیر ۱۳۸۹

خاطره ای که برجای ماند


برای من جام های جهانی در سال 1990 با زلزله در هنگامه بازی برزيل- اسکاتلند شروع شد؛ همراه هزاران کشته در اطراف و گرد پريشانی بر چهره ها. گويي آن زمان، تنها اين صحنه جهانی بود که اميد را به مدد امواج تلويزيونی – هرچند به صورت غير زنده- در فضا می پراکند. می گويند که برای هر کسی نخستين جام جهانی، خاطره انگيز ترينِ آن هاست و من نيز آن دوره را چنين می بينم با ديدارهاي رويايي که در سال های بعد تکرار نشدند؛ برزيل- آرژانتين، ايتاليا- انگلستان، ايتاليا- آرژانتين و آلمان- آرژانتين در فينال با ضربه پنالتی آندرياس برمه.
در اين بيست سال زمانه دگرگون شد. اينک جام جهانی خود زلزله ای است در دنيای رسانه ها و از آن جا تا تار و پود زندگی مردمان در چهارگوشه جهان. مرزها را در می نوردد و فرهنگ ها را به سوی خود می خواند. به کمک ابزارهای موجود در قرن بيست و يکم در لحظه ای دردها و شادی ها را به اشتراک می گذارد و پيوندهای ميان آدميانی غريب را محکم می سازد. و چه قدر خوشبخت هستند آيندگان - که بر خلاف ما در مورد پدران و مادرانمان- از جزء جزء زندگی و انديشه های ما آگاهند و نيازی به گمانه زنی نمی بينند.
جامی که گذشت به هر کيفيت و با هر داستانی، خاطره ای شد که بر جای ماند برای ما و نشانی شد برای آيندگان تا چگونه ما را داوری کنند